نمی خوام ببینم...تمومش کن
نمی خوام بشنوم...تمومش کن
دارم خفه میشم.....لطفاً هوا
نمی خوام ببینم...تمومش کن
نمی خوام بشنوم...تمومش کن
دارم خفه میشم.....لطفاً هوا
برادر جان نمی دونی چه دل تنگم
برادر جان نمی دونی چه غمگینم
نمی دونی برادر جان گرفتار کدوم تلسم و نفرینم
نمی دونی چه سخته در به در بودن مثل طوفان همیشه در سفر بودن
دلم تنگه از این روز های بی امید
از این شب گردی های خسته و مایوس
از این تکرار بیهوده دلم تنگه همیشه یک غم یک درد ویک کابوس
دلم خوش نیست غمگینم برادر جان
از این تکرار بی رویا بی لبخند ...
خدایا من از دست این آدما!
آخه؟
هر روز باید از دست یکیشون
بعضی وقتا یه چیزایی می شنوم که و یا
از دستشون گاهی آرزو می کنم برگردم به دوران
همه با هم در حال
خدایا
باید یه جوری خودم رو سرگرم کنم که دغدغه شون رو نداشته باشم مثلاً
نه اصلاً. شایدم
نه بهتر از همه
آره همینه
رفتم که خیلی تو ذهنم دارم
سرگرم باشی
حتما دنیا رو می بینی
پس
بیا برای هم دعا کنیم:
الهی ما را در این ماه دوستدار واقعی حسین (ع)کن.
نه مشکی پوش برای...
علامت کش برای....
عزا دار برای....
سینه زن برای.....
بدان که مسئولیم درباره قضاوت و داوری حرمت ماه محرم ....
امروز در کتاب برهان جلی در اثبات انتساب صوفیه به علی (ع) و اتصالشان به ابوالحسن شاذلی مطلبی را خواندم که کاملاً منو تحت تاثیر قرار داد . نوشته شده بود که : علامه ابی در شرح مسلم نقل کرده که ابن براء گفته : روزی مردی در مسجد قبه در تونس نزد من رسید و به من گفت : دیشب پیامبر را در خواب دیدم که فرمود :امروز خدمت تو رسم و از تو پیراهنی برای خودم بگیرم . ابن براء در خواست مرد را با بی توجهی رد کرد و گفت : که من بیدارم و چیزی به تو نمی دهم . آن مرد، به سراغ مرد صالحی معروف به ابو عبدالله مغربی نزدیک همان مسجد رفت و همان درخواست را مطرح نمود .ابو عبدالله لباسی به او داد ... مردم به ابو عبدالله گفتند : که این مرد دروغ می گوید ،ابو عبدالله پاسخ گفت:می دانم
اگر راست می گفت، دنیا را به او می دادم.
فکر می کردم اگر به سراغ من می آمد؟ اگر پیامبر (ص) واقعا مرا کاندید می کرد؟...
به نظر من دنیا یک سنیما است پر از سریال با ژانرهای مختلف،پر از هنر پیشه !
بعضی از هنر پیشه هاش سالها یک نقش رو بازی می کنند! بعضی ها هم نقش های مختلفی دارن!
بعضیا همیشه نقش اولند و بعضی به قول معروف سیاهی لشکر!
بعضیا همیشه مثبت بازی می کنند و بعضیا همیشه نقشای بد دارن (دزد و قاتل و بدجنس و حقه باز)!
بعضیا هم خیلی هنر مندن و توی هر سریالی یه نقش دارن و حتی بعضیا تو یک سریال چند تا نقش مختلف رو هم زمان بازی می کنند!
حتما می پرسید! بیننده نداره این سینمای بزرگ؟
جالبه که هنر پیشه ها همیشه ببننده هم هستن!
و این بیننده ها همه خودشون رو صاحب نظر می دونند و دائم در حال نقد و بررسی فیلم ها و کارگردان و هنر پیشه ها هستند!
منصفانه و غیر منصفانه!
توی این سینمای داغ قضاوتا مصداق اون بیت معروفه که میگه:
ـ«هر کسی از ظن خود شد یار من»
اره هرکی هر چی دوست داره می بینه و میگه؟
هنر پیشه های خوب و بدی اومدن و رفتند ، منتقدای خوب و بد زیادی هم اومدن و رفتن
یکی از هنر پیشه های خیلی عجیب و هنر مند برای من همیشه حضرت یوسف بوده!
یک روز نقش دردانه پدر رو بازی می کنه و روز دیگه رقیب برادران .
یک روز تو بازار برده فروشی نقش یک برده رو بازی می کنه و روز دیگه توی یک قصر میشه عزیز قصر،
یک روز در اوج خوبی و بی گناهی ناخواسته تو زندون میفته و نقش زندونی رو بازی می کنه و یک روز نقش معبر رو روی پرده به نمایش می زاره و....
خلاصه یک روزی هم توی یک سریال خیلی معروف عاشقانه نقش معشوقه یک زن عاشق رو بازی می کنه که اوج هنرش رو به نمایش میزاره.
نقش من و تو چیه؟
همیشه یک نقش؟ هر روز یک نقش؟ همیشه نقش اول یا سیاهی لشکر؟ نقش خوب و اخلاقی یا ...
بیا خوب بازی کنیم چون سینما همیشه نقاد داره!
جلوی دوربین این فیلمبردار هیچ چیزی نه گم میشه و نه کم و زیاد.
بازم میگم بیا نقش های خوب رو بازی کنیم
الان صدای اذان ظهر منو به خودم آورد
چقدر غرق خودم و آدما و مسائل شدم
لپ تاپ رو بستم...
صدای اذان....
صمیمیت و نوازش باد و برگ های گردو از پشت توری پنجره نظرم رو جلب کرد
فکر به عملکردام نگرانم کرد
عادات خوبم رو فراموش کردم
و....
خدایا ببخشید
اگه نبخشی و اسرار فاش کنی....
اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء
آره چقدر خوبی و من چقدر پر توقع!
دست از گناه بر نمی دارم باز می خوام ببخشی
ببخش منو برای.....
وقتی این ایمیل رو خوندم پارادوکسیکال عمل کردم اول خندیدم و بعدش دیدم در دل این حرفهای به ظاهر خنده دار عجب درد و نادونی پنهان شده
فقر اینه که 2 تا النگو توی دستت باشه و 2 تا دندون خراب توی دهنت؛
فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛
فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ
اشی اما تاریخ کشور خودت رو ندونی؛
فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در 3 ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛
فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛>
فقر اینه که ماشین 40 میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛
فقر اینه که دم از دموکراسی بزنی ولی ، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛
فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛
فقراینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛
فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛>
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت باشه؛
>